به گرداگرد من یک پیله غم
من از این پیله بایستی رها شم
می خوام بشکافم این قنداق تنگ رو
که هم پرواز با پروانه باشم
که هم پرواز با پروانه باشم
توی آبی پاک آسمونها
اگه جایی برای موندنم نیست
پس این شوق پریدن از کجاهاست
که فکر دیگری توی سرم نیست
که فکر دیگری توی سرم نیست
زمین کهنه این بیمار خسته
دیگه جایی برای موندنم نیست
برای پیکر فرسوده من
پناهی غیر از این خسته تنم نیست
پناهی غیر از آغوش خودم نیست
شهید ننگ بازی ها نبودی
اگه لبها و دلها یکصدا بود
اسیر پیله سازی ها نبودیم
اگه همبستگی تن پوش ما بود
از این بیگانگی باید حذر کرد
که تنهایی بجز راه بلا نیست
برای فوج مرغای مهاجر
ستیز و زندگی از هم جدا نیست
ستیز و زندگی از هم جدا نیست
زمین کهنه این بیمار خسته
مثل اینه که جای موندنم نیست
برای پیکر فرسوده من
پناهی غیر از این خسته تنم نیست
panahi gheyr az in khaste tanam nist
پناهی غیر از این جان و تنم نیست
panahi gheyr az in jano tanam nist
ترانه آهنگ پیله از ستار
زمین کهنه این بیمار خسته
مثل اینه که جای موندنم نیست
برای پیکر فرسوده من
پناهی غیر از این خسته تنم نیست
panahi gheyr az in khaste tanam nist
پناهی غیر از این جان و تنم نیست
panahi gheyr az in jano tanam nist