ای آمده با شعر ای رفته با گریه
ey amade ba sher ey rafte ba gerye
ای خط دلتنگی از بغض تا گریه
ey khate deltangi az boghz ta gerye
با من صبورانه سر کردی و ساختی
اما چه بی حاصل دردامو نشناختی
تا زندگی بوده قصه همین بوده
پشت سر خورشید شب در کمین بوده
ما هر دو بازیچه در بازی نیرنگ
قربانی یک بت سر تا بپا از سنگ
تو بت پرست اما من بت شکن بودم
باید که بت می مرد جایی که من بودم
بتخانه شد اما محراب عشق من
فرمان بت این بود از عشق دل کندن
ای آمده با شعر ای رفته با گریه
ey amade ba sher ey rafte ba gerye
ای خط دلتنگی از بغض تا گریه
ey khate deltangi az boghz ta gerye
بت را شکستم من بتخانه شد خالی
با خود ترا هم برد آن پوچ پوشالی
قربانی بت شد ایمان و پیوندم
من هم ز جای خویش بتخانه را کندم
اکنون نه بت مانده نه تو نه فردایی
این بت شکن مانده با زخم تنهایی
ای آمده با شعر ای رفته با گریه
ey amade ba sher ey rafte ba gerye
ای خط دلتنگی از بغض تا گریه
ey khate deltangi az boghz ta gerye
ترانه آهنگ بت شکن از ستار
اکنون نه بت مانده نه تو نه فردایی
این بت شکن مانده با زخم تنهایی
ای آمده با شعر ای رفته با گریه
ey amade ba sher ey rafte ba gerye
ای خط دلتنگی از بغض تا گریه
ey khate deltangi az boghz ta gerye