ای سزاوار محبت ای تو خوب بی نهایت
همه ذرات وجودم به وجودت کـرده عادت
به خدا دوســت داشـتـن تو هم یه عشقه هم یه عبادت
تو سزاواری که باشی همدم روزها و شب هام
♪♪♪
تا که عشقـتـو بـبـیـنـی توی جـونم و تـو رگهـام
بشنوی دوست دارم رو حتی از هـرم نفـسهام
با نوازش های دستت سوختن از تب رو شناختم
تب عشقی آتشـیـن که من به اون قلبمو باختم
♪♪♪
قـاصــد بودن من بود مـوج خوشـحـالـی چـشـمـات
وقتی که عشقو می دیدم توی قطره های اشکات
هر کی از عـشـق گریه کرده شادی رو تجربه کرده
با شـبـی در حـرم عــشـق سفـری بـه کعبه کرده
♪♪♪
ای که بـردی مرا تا مرز یک عشق خدایی
بـیــا پـاره تـنـم باش تو که پاک و بی ریایی
اوج فریاد دلم شد عاشـقـانـه دل سپـردن
در وجود تو شکفتن با تو بودن یا که مــردن
♪♪♪
هر کی از عـشـق گریه کرده شادی رو تجربه کرده
با شـبـی در حـرم عــشـق سفـری بـه کعبه کرده
هر کی از عـشـق گریه کرده شادی رو تجربه کرده
با شـبـی در حـرم عــشـق سفـری بـه کعبه کرده
هر کی از عـشـق گریه کرده شادی رو تجربه کرده
با شـبـی در حـرم عــشـق سفـری بـه کعبه کرده