دایره ای کشیده ام با خرده های مونده
از جون به لب رسیده ام
خطی سیاه کشیده ام در دفتر
نشانه ها با قلب آسیب دیده ام
خسته تن و شکسته دل
با قامتی خمیده از پنجه بی رحم زمان
از پا دگر افتاده ام
من که به نام زندگی زنده ام
اما نیمه جان دایه ای کشیده ام
با خرده های مونده از جون به لب
رسیده ام خطی سیاه، کشیده ام
در دفتر نشانه ها با قلب آسیب دیده ام
♪♪♪
می کوبه بر حس تنم صدای پای رفتنم
راه زیادی مونده و چیزی نمونده از تنم
کنار برکه سراب در حسرت یه جرعه آب
پژمرده از شکفتنم چون وادی رفته
به خواب دایه ای کشیده ام
با خرده های مونده از جون به لب رسیده ام
♪♪♪
پنجره ای نداره این
خونه آواره گیم به روی صحنه زمین
دیواره شک و ذنین کشیده سر به آسمان
با آجرای آهنین، حضور غایب منو مثل حس طفولیت
ندیده اند اهل زمین در لحظه های واپسین
پرسیده احوال منو همسایه پهلو نشین
می کوبه بر حس تنم صدای پای رفتنم
راه زیادی مونده و چیزی نمونده از تنم
کنار برکه سراب، در حسرت یه جرعه آب
پژمرده از شکفتنم چون وادی رفته به خواب
♪♪♪
دایره ای کشیده ام با خرده های مونده
از جون به لب رسیده ام
خطی سیاه کشیده ام در دفتر
نشانه ها با قلب آسیب دیده ام